-
سیب
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:12
کنار سیب و رازگی نشسته فرد عاشقی اون از تبار تربتی بی خبر از یه خستگی کنار اون شیطان و دیو برای افکار پلید وسوسه خوردن سیب برای انکار و ندید لحظه تردید و ندید وقتی قدم جلو گذاشت اون صدایی نشنید وسوسه شیطان نذاشت نذاشت که راحت باشیم یه ذره آزاد باشیم وقتی که دردی نداریم یه خورده با هم باشیم قسمت ما همین نبود جای ما که...
-
پاییز
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:12
وقتی پاییز میشه با من هم صدای پرسه هایم که ازغروبش و طلوعش می گیرم من بوسه هایم وقتی برگای قشنگش خشخش زرد و پر رنگش می پیچه تو خاطراتم من میشم میزبان گرمش من هنوزم بوسه دارم از روزای سرد پاییز کاری با هوس ندارم عشق من بود بی قلاویز حس غربتی نداشتم رو برگاش که پا می گذاشتم کاری با بهار ندارم پاییز رو من دوست می داشتم...
-
فاصله
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:12
من و یک دختر شالیز چقدر فاصله داریم مگه ما نگفته بودیم که فقط یک خدا داریم دستای دختره خاکه تن اون ولی چه پاکه همیشه توفکر کاره انگاری راحت نداره دختر شالیز هنوزم گرم بازی با علف بود دست یک دختر شهری شیشه ای عرق بود دختر شالیز چه خسته توی تخت خاب نشسته دختری دیگه شکسته چونکه جای بد نشسته دختر شالیز نمازش کوهی از راز و...