-
بی عشق نمی گذرد
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:29
از آن روز که تو رفتی زیاد می گذرد هنوز خاطره هایت زِ یاد می گذرد جای خالی تو خالی مانده است نمی گذارم کسی از آنجا بگذرد تو هم در فکری؟ یا فقط من فکر توام این چنین حادثه ها از راه می گذرد تار گشته چشمانم بس گریه کرده ام اشک از دیدگان تو نیز می گذرد؟ نه ، تو شاد باش، هر جا که هستی شاد باشی روزهای من شاد می گذرد همش در...
-
مثل بی مثل
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:29
مثل دستای فرشته / مثل بارون روی شیشه / مثل تازگی یک برگ / مثل یک خزون بی برگ / مثل خنده های کودک / وزش بادهای کوچک / مثل تاب خوردن بختم / چیکه های سرد سقفم / مثل هر آدم و حوا / مثل هر حادثه در ما / مثل خاموشی ساعت / بعد از اون یه خواب راحت / مثل یک طلوع خورشید / بعد یک شب دل انگیز / مثل داستانی که خوب بود / بهتر از...
-
حال من
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:28
خبر از حالم نداری / تو کجایی تو کجایی / حال من شبیه سوختن / مثل پروانه افروختن / حال من شبیه کابوس/ سرسره بازی منحوس / میدونم خبر نداری / آخه تو که دل نداری / که بدونی که زیاده / حال من خیلی خرابه/ حال من شبیه گریه / شکل شاهین تیر خورده / که داره می افته پایین / مثل آیین بی آیین / حال من شبیه مردن / اما جون دادن به...
-
نجوای عشق
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:28
بس چه آسان می شوم پیش تو آرام می شوم تو بگو من همان می شوم روی انگشتر نگینت می شوم شعله بر آن نگاهت می شوم روز آتش آبت می شوم من صدای پایت می شوم وای، کابوس خوابت می شوم قلم بر دست تو بوم می شوم تو بکش، من چه زیبا می شوم هر چه خواهی آن می شوم تو بگو من آبان می شوم ماه میلاد تو می شوم در شب و تنهایی بستر خواب من برایت...
-
آهسته بخوان
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:28
آرام باش ، آهسته بخوان او خواب است هنوز جای سیلی بر صورتش داغ است نشنیدی صدای گریه های بی فریادش را! ندیدی قطره اشک بر چشمانش را! او تبعید شده ی سرزمین آزادیست او فرشته ی شب های تاریکیست جا مانده از کاروان رهایست شاهزاده آرزوهای بهاریست آرام باش ، آهسته بخوان او خواب است زلف او عمق تارهای گیتار است نگاهش نگاه شاهین در...
-
در ذکر خدا
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:27
ماه و خورشید و فلک بیدار است در ذکر خدا هر ذره ای گویا است چون فرشتگان که پاک و معصومند در ذکر خدا در صفوفی معلومند آب و باد و خاک و آتش در سجود من سجود و او سجود و ما سجود سجده بر درگاه حق داریم و بس علم و عشق را از خدا خواهیم و بس چشم دل بیدار کن تا بینی جهان را جلوه های ناپیدا به چشم هر انسان را تا بینی که سخن ها...
-
قصه ی شب (نشد)
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:27
خواستم برات قصه بگم اما نشد قصه ی دلتنگی بگم اما نشد خواستم لیلی و مجنون بیارم اما نشد خواستم گرگ و بیابون بیارم اما نشد خواستم فرهاد بشم اما نشد خواستی شیرین بشی اما نشد نکه نشه آدما دل سنگ بودن همپای ما مسافرا خسته بودن نکه نشه ما هم کمی محل نزاشتیم به دلا اما ولی خوب پا میزاشتیم رو دلا خواستم برات قصه ی لبهاتو بگم...
-
همراه با زندگی
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:26
فکر می کنیم که زنده ایم یا زندگی رو ساخته ایم زنده نبودیم ببینیم که زندگی رو باخته ایم یکی هم سن تو شاده پول تو جیبش خیلی داره پدر مادر همراهشن دوستای خوب هم سازشن یه روز سفر دبی داره یه روز دعوت به کیش داره همیشه شاد و خوشحاله چشماش میگن غم نداره یکی هم سن تو باخته بخت بدی باهاش ساخته دلش پاک بود اما بد شد وقتی که...
-
لاک آبی
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:24
سرمه کشیدم به چشات/چشای پشت اون نگات/نمی دونستم چی میشه/وقتی که رقصیدم باهات/آبی لاک دست تو/نور سیاه چشم تو/گم شدن عقاقیا/پرسه تو شب کنار ما/خلاصه این که گم شدیم/تو دست تو رها شدیم/هر جا میری دنبال تو /کوچه به کوچه پای تو/حتی خیال فکر تو/موهای لخت تن تو/شونه به شونه با منه/شونه به شونه با منه/سایه بکش روی چشات/همسایتم...
-
آدمای گرگ نما
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:23
مواظب خودت باش گرگا کمین نشستن راستی شنیده بودم بال و پرت رو بستن دیگه نپر،قفس بود پریدنت هوس بود راستی خودت بریدی یا کسی هم باهات بود ساده گذشتی از من حتی از قاب عکسم من کور نبودم اما چشامو رو تو بستم دندونای تیزی داشت اون که تو رو شکار کرد آدمای گرگ نما ببین با تو چیکار کرد من که دلم نمیاد حال تو رو ببینم بعد همه...
-
یا علی (ع)
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:22
به نام او که مرا آفرید و زینتم داد به سوی انسانیت راه و رسم نشانم داد عشق را معنی کردم خدا را یافتم نیز در جستجوی جهان علی را یافتم بس چه خوشبختم که می نویسم از مولایم از علی که هست همیشه در افکارم مرد کوچه های شهر در فکر یتیمان به دست نانی داشت برای آن فقیران حتی برای قاتل خود طعام می برد شبانه از کنار کوچه ها آرام...
-
سیر عشق
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:22
من به جستجوی من ها تو به جستجوی کیستی من هنوز اول راهم تو خیال کردی که کیستی تو ندانستی که باران حلقه ی پیوند ما بود تو که پاک باریدی اما حیله ها دنبال من بود به خیال فلک کشیدم به فلک سرو امیدی تو نظاره گر نبودی چون شکستی نا امیدی همه تن هستی شناختم جزء یک دستی شناختم ارزش مور و ملخ را در نهاد عشق شناختم با تو پیوند...
-
هم نفس
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:22
به فلک گفتم بایستد من هنوز آماده نیستم او سوار بر اسب رویا من هنوز پیاده هستم من و یک کوچه ی بن بست انتها خانه ی خاکی قلم و مداد و دفتر، آره یک دفتر کاهی تو و یک کوچه ی دل باز، برجی از مخمل تن ناز عشق تو عشق زمینی، هوس و ساز قدیمی من و روزها پر دردیم، به هوای نفس می جنگیم شب که میشه کمی خرسند، به فلک چشم می بندیم ولی...
-
مهربانم
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:21
چه می دانم؟! چرا اینگونه شد نمی دانم وای چه شد! چرا اینگونه شد نمی دانم امشب تا به سحر بر زانوان شب گریستم دل می شکست و من باز می گریستم چه بگویم از دردی که سراسر شوق بود روزی من منتظر بودم، او گفت نمی سوزی با این که ندیده بودم نشنیده بودم عاشق بودم حس می کردم او را در لابه لای ثانیه ها منتظر بودم روزها در پی هم می...
-
شهر من
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:20
شهر من از تو دور میشم به زودی این تنفر نیست، مقصر تو بودی به مردم بگوئید، به مردم شهرم من از شما دلگیرم، از کنارتان رفتم و آنچه به جا ماند از نوشته هایم ،نسوزانید خاک کردید نشانی آن را هرگز مپوشانید بدانید حق ماندنیست، نه مالیدنی کتاب هایم خواندنیست نه پوشیدنی شهر من تو را فراموش می کنم به زودی این من هستم، اما مقصر...
-
قصه ی شب 2
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:19
امشب می خوام واسه چشات قصه بگم می خوام واسه ناز لبات قصه بگم امشب می خوام عکس نگاتو بکشم می خوام که مهتاب بیاد و عکس موهاتو بکشم امشب می خوام تا به سحر ترانه باران بکنم اگه دوسم داشته باشی شب رو کنارت بمونم امشب می خوام قصه ی فرهاد رو بگم می خوام واست قصه ی شیرین رو بگم امشب می شه عاشق و معشوق باشیم اگه بشه لیلی و...
-
یادته
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:19
رو تن پاک درختی با قلم نوشتم این بار سال نود آمد تو کجایی ای یار یادته میگفتی پارسال می رسیم به هم همین سال یادته گفتم نمیشه بخت ما شگون نداره همون روز بارون می اومد گریه ها آروم می اومد یه صدای پای سردی از کنار شهر می اومد آخرین روز آخرین شب آخرین نزدیکی ما مرسی از ماه و ستاره هم نگین شب ما زیر این سقف کبود و پشت سر...
-
مرگ خاموش
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:19
سرد سرد است اینجا فریاد کن: ای خدا درد درد است این جا رها کن این صدا خانه ی من باغچه ای داشت از یاس یاس من دلی داشت الماس در تهاجم یک شب همان شب که من مردم یاس من پژمرد او تشنه است تنها در باغچه ای بی صدا ---------------------13 اسفند ماه 1389 دانلود دکلمه با حجم 1.28 مگابایت...
-
غمکده
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:18
چرا غم شد چراغ خانه ی من***چرا کم شد صدای شادی من مگر این دل هوای سنگ کرده***نمی دانم چرا دل را به بند کرده چرا دستی به دستم بند نمی آید***چرا خون در دل من بند نمی آید ولی خرسند از اینم که نفس دارم***برای دیدن تو دو چشم دارم در این کلبه خرابه تکه نانیست***شبانه تا سحر فکر تو جاریست به دنبال کدامین کوه نوری***جسارت...
-
میلاد
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:18
یک تولد یک ورود یک ستایش یک درود صدای گریه می آید صدای کودک دیرینه می آید سالها در گذر شد کودک دیروز بزرگ شد با توام ای نازنین پر ای شکوه آشنا تر این منم آنکه سپر بود تو می خواندی او پدر بود آنکه از تو سیر نمی شد حتی با تو پیر نمی شد یادت آید روزی آرام می گذشتی از کنارم گرم یک دوست عزیزی تو مرا هرگز ندیدی قبل از این...
-
پرواز
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:18
بگو ای رفیق سازم کمکی که شعر بسازم بگو از دردی نهفته تو دلای سرد و خفته بگو از روز بهاری چشای خیس قناری بگو از مادر عاشق از شکستن شقایق بگو از دردی که سهمگین شده تو دلای غمگین بگو از پدر که روزی شده محتاج یه روزی بگو از افتادن برگ منتظر برای یک مرگ بگو از چراغ خاموش از یه فریاد تا فراموش بگو از مغزی که پوکید یا همان...
-
یار همیشگی
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:16
فرشته گفت گر زیبا نیستی از زیبایی دیگران لذت می بری ندانست که شاید ولی به جای لذت حسرت می بری جز خدا ارزش نداد کسی به افکار و رویاهای کودکانه ی مان و خدا نخندید به آن ها حتی به کودکانه ترین آرزوهایمان و آنگاه که دلت گرفت نالیدی همه دور شدند جز خدا و در آن خوابی که فرو رفتی خدا برد تو را به ارش اعلاء و تو دانستی ملاک...
-
برای یک دوست
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:15
تقدیم به یکی از دوستانم باورم نمی شود که بهترین دوستم چه زود از من برید، دلم شکست گویا دل من دل نیست که هرگز کسی به عزای دلم ننشست آه، دلم از خدا نیز گرفت لحظه ای در خلوت کنارم ننشست در آن خلوت که دلم زیاد دور از چشم همه آرام شکست دوست من دوستان زیاد دارد شاید در نبودم یکی جایم نشست می نویسم شاید روزی بخواند شاید اشک...
-
کابوس
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:15
تو را دیدم اما دوباره خواب بود تو با من باشی، محال بود گر چه نگاه من سرد و تار بود اما دستان تو گرم و ناز بود زمستان بود و در کنار برف ها اما با تو چقدر زمستان داغ بود شاخه ی یاسی که داشتی به دست گذاشتی به بالینم چقدر زیبا بود ندانست نگاه عاشقت را چشمان من نگاه عاشق تو اما بی مثال بود گره زده بود دستان تو به دستانم تو...
-
محال نیست
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:14
توی قاب شیشه ای که عکستو نقاشی دارم هر روز یه علامت انتظار تو را دارم همه گفتند که محاله ولی خب یه چاره دارم به خدا که می پرستم پیش اون آبرو دارم معجزه امر محال نیست ای خدا آرزو دارم برای دیدن عشقم غیر تو چاره ندارم این روزا بغضم گرفته اشکامو برات میارم غیر آغوش تو که نیست جایی که بخوام ببارم همه گفتند بی وفا بود ولی...
-
بی نظم
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:14
مثل عروسی که عروسی نداشته اسمش رندانه بوده کسی رو نداشته مثل دختری که تو دریا غرق شد دختر دریا بوده، بی پرده محو شد توی چنگال گرگا اسیر بود، رها شد اون آرزویی داشته، پری دریا شد اما آرزوی من که هرگز آباد نشد آرزوی من نهان بود ،آشکار نشد هرگز گردن های کلفت لاغر نشد شکم های گشنه هرگز سیراب نشد کتاب شاعر راست گو کامل نشد...
-
نظری دارم
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:14
من نیز سخنی دارم از عشق نظری دارم از دل که پر از عشقه من نیز خبری دارم عشق من و لیلایم عشق من و غربت بود حتی اگه پوشالی اما واسه من خوب بود افکار من افکاریست مانند پریشانی اشکال من و یارم آشکاری و عریانی رویای من اما شد مانند غزل در شب رویای تو پوشالیست مانند سحر در شب من شاعر مستانم از مستی ولی گریان من شاعری درس...
-
تو دوباره
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:13
منو بی صدا صدا کن تو دوباره با نگاهت منو از عذاب رها کن تو دوباره با جوابت یا که این لحظه آخر قبل مردنم سفر کن که ندارم طاقت اشک منو بی خودت رها کن مرا انتظار تو نیست تو هنوزم تر و تازه ولی من رفتنی ام اینه وضعم ببین پژمرده بعد مردنم واسه من تو یه روزی گل نیاری سر قبرم که بشینی نکنه یه وقت بباری اما اون روز که می آیی...
-
می توان
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:13
می توان یک لحظه ایستاد از خشونت ها فرار کرد می توان آن لحظه قول داد از حوس دل کند می توان مانند کودک ساده بودن را آموخت می توان گرگ شد گله ها را به هم دوخت می توان آرام شد از کنار عشق رد شد می توان مانند مجنون به دنبال لیلی شد می توان از باران گذشت مانند طوفان گشت می توان مرد شد یا که در معنی زن گم گشت می توان یک...
-
سرزمین رویاایم
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:13
مرا روزی آرزویی بر سر بود آرزوی من فراتر از رویا بود آرزوی من در سرزمین عشق بود سرزمین عشق دورتر از اینجا بود قانون ورود بر آن پاکی دلها بود راه رسیدن برآن از میان کوهها بود تصمیم من رسیدن به آنجا بود کوله بار من پر از آفاق بود دلیل کار من زندگی رویایی بود سرزمین من پر از ناپاکی بود ناپاکی با دل من ناسازگار بود در این...