-
نفس دوّار
سهشنبه 8 دیماه سال 1394 00:42
ای نفس من و دیوار آتش ای خو گرفته به تماشای شرارت ای نفس من و ایستادنم در تو ای تو که مگویم با تو رو رو رو ای تو که به تو خو شده بودم روزی از هر چه که داشتی می سوختم روزی ای نفس گنه آلود شیرین بودی با من تو به از این مردم بد بودی من روزهای زیادی به تو پرداختم کشتی مرا اما از تو مرد ساختم یاد آرم روزهای سرمستی را...
-
خواهم آمد2
سهشنبه 8 دیماه سال 1394 00:41
به عشقم نوشتم نامه ای یک روز خواهم آمد امروز در بندم فردا خواهم آمد تو صبور باش گل من من خواهم آمد در میان مردار اسیرم در فصل جاودانگی سرما و ذهن هایی که مردگان را می پرستند و سلول هایی پر از البسه ی خونی و آواری که دیشب دوباره فرو ریخت و نامه هایی که با خون در هم آمیخت به عشقم نوشتم نامه ای یک روز خواهم آمد امروز در...
-
رویای شیرین
سهشنبه 8 دیماه سال 1394 00:41
می نگرم به رویای دیگری به دل دشت به بوی گل ها به آنجا که پروانه ها سخن می گویند و محبت در دل یک رود جای می گیرید به آنجا که پری ها آواز می خوانند و مورچه ها همیشه دانه نمی کشند و زنبورها نیش نمی زنند و نیش ها دل نمی شکنند به آنجا می اندیشم که مادرم روزی پیر نخواهد شد و زمان در لحظه ی خوشی های ما خوابیده است و قرص های...
-
زمزمه ی پریشانی
سهشنبه 8 دیماه سال 1394 00:41
قسـم به حـالـت ویـرانی مـن به حس سستی و مستی من به چشمانی که خواب می روند به گوش هایی که خسته شدند از شنیدن اراجیف نسل قبلی نسل ________ چون دیو وحشی قسم به حس یک نوجوان پریده رنگ از خواهشِ تمنایِ یک چیزِ قشنگ قسم به دختری که خود را به دار کشید به آن ساعت که لحظه ها را می دید قسم به زیبایی یک بوسه ی یاس به گلی که زیبا...
-
رویای خیس
سهشنبه 8 دیماه سال 1394 00:40
و در رویای من و تو غرق می شوم در رویایی که مزد ساختن آن اشک های من است و منّت آن را جز تن آزرده ی من نخواهد کشید و خدا، به رویای من کاری نداشته باش که من مزد عاشقان را نقد خواهم پرداخت و چشمانم را می بندم و در رویای من و تو غرق می شوم و به رویایی شوخ تر از شوخ طبعی های واقعی و حساس تر از تارهای صوتی مان به لبخندی...
-
منی از من
سهشنبه 8 دیماه سال 1394 00:40
بعد رفتنت غمی شد خاطرات مانده ی تو آمد و جایی نشست که گفتند آنجاست دل تو بعد رفتنت سیاه شد همه ی رخت های شادم منتظر به راه نماندم چونکه می دیدم زیادم بعد رفتنت خاک هم برای دوری تو اشک ریخت ماهِ کاملِ دیشب، از نبودنت گریخت همه یک گوشه بغض کردند، همه ی پری های تو من چه بگویم تو که نیستی، من نیستم شبیه تو روز رفتن تو جشن...
-
از برای تو
سهشنبه 8 دیماه سال 1394 00:39
و یک روز تمام دل من فرو ریخت در آن لحظه ی تجسّم گنه آلود تو همه ی هستی ساکت شدند و ترسیدند از حکم مجازات من به دست تو باکی ندارم از اینکه چه خواهد شد هر چه باشد زیباست اندیشیدن برای تو گاه با خود می گویم به او خواهم رسید یا باز باید بجنگم از برای تو گاه می اندیشم به اینکه من کوچکم نیست دستانم اندازه ی دستان تو شب که...
-
مراقبه
سهشنبه 8 دیماه سال 1394 00:38
من درون مراقبه های نفس خویشم از بدو روزهایی که گذشت از بدو دانستن ها و ندانستن های جوانی از بدو احساس حقارت پیش زیبای نفسانی از بدو رانده شدن های مکرر من از جامعه از بدو اتصال به نیروی شعور و حافظه من درون مراقبه های نفس خویشم از بدو تولد تقدیر جسمانی و روحانی از بدو فرارهای مکروح جست و خیز رعشانی از بدو جهالت تحمیل...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 15:23
برای مشاهده ی لیست تمامی اشعار و دکلمه های این سایت (پورآزاد) بر روی دکمه ی زیر کلیک نمائید. مشاده
-
من خواهم آمد
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 15:07
یادت می آید آن تصویری که داشتیم آن قصه ای که در آرزوهایمان بافتیم تو از عرش کبریاایت چه آرام رد شدی و مرا از زمین پست ربودی و به باغی درآمدیم در بهشت که حتی زمستان هم داشت زمستان برف پوش بدون سوز و کلبه ای که رویایی تر از رویاهایمان بود کلبه ای از جنس تن چوبی جنگل شاید این همان بهشت آرزوهایمان بود یادت می آید داستان...
-
روزهایی که گذشت
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 15:06
داستان من و تو از آنجا شروع شد که... پشت شیشۀ بی جان مانیتور به هم جان دادیم، با دکمه های سرد کیبورد دستهای هم را گرفتیم و گرمایش را حس کردیم، با صورتک ها همدیگر را بوسیدیم و طعم لبهایمان را چشیدیم، آهنگی را همزمان باهم گوش کردیم و اشک ریختیم، شب بخیرهایمان پشت خط های موبایلمان جا نمی ماند! امروز داستان برگشت... آغوش...
-
محمد رسول الله
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 15:06
بین آن همه خَش و خار گل یکدانه تو بودی بین آن همه دیوانه مظهر فرهنگ تو بودی چه بد جایی فرو افتاد فصل زندگی یک گل بعد تو گل ها روئیدند یک به یک از شمیم تو تو مثل هیچ کس نبودی حتی مثل یک فرشته مهربان بودی و آرام و آنچه خدا نوشته دُخت تو فاطمه نام داشت او که از او عشق بال داشت دوست تو مرد نکوکار مردِ مردانِ فداکار دین تو...
-
دروغ که نیست
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 15:05
ای خدا چرا این روزها دل آدما می گیره همه غمگین و افسرده زیادی هوا دلگیره خدایا چرا پولدارا شب و روزشون عالیه مگه ما آدم نیستیم که جیبامون خالیه شکمامون از نون خالی هم پر نمیشه شکم اونا با پیتزا و چیزای خوب چاق نمیشه ای خدا چرا این کودک سر و حال زشتی داره اون یکی ببین چه عالی والدین خوبی داره من هنوز تازه جونم، صورتم...
-
مخمور
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 15:04
من به تقاعد میان خود و این مردم می اندیشم و به ازدحام مأیوس آبستن به غم که چون ویروسی آلوده به تن دارند من به فکر نقب های هر ذهن بیمار که زیر سقف خانه هاشان چال می شود من به حجوم دردآلود شعور منفی می اندیشم و اینکه لاله های سرخ دوباره کجا خواهند روئید؟! من به جایی در این نزدیکی و دور از مرگ من به لبخندی دور از تردید...
-
زیبای ظالم
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 15:04
آرزو دارم امشب تو خوابم تو رو ببینم یا که بمیرم جونو بگیری تموم شه کارم فردا نمی خوام زنده بمونم دلم یه ذره طاقت نیاورد وقتی که صبح شد بهونه آورد کسی مثل تو زیبا و ظالم ندیدم حتی دیونه باشه تو گل نشستم آخر کاره نیستی ببینی کسی می بازه انگار نه انگار دلی شکسته انگار نه انگار منم یه خسته کسی کنارت دیدم که خندید کی بود...
-
پچ پچ
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 15:03
با تمام احساس می خوابم مثل مردی که حس مرگ داره عکس تو ، توی تصویر گم بود مثل جیبی که پول کم داره پشت بام جایی بلند نیست تیر خلاص کمی درد داره در دلم آرزوی مرگ دارم آه، من از دیدن خورشیدِ فردا شرم دارم با تمام احساس می خوابم که شبامو کور می دانم فارغ از صدای پچ پچ تو و عشقم قبل از این خیانت ها بسی دیدم در خوابِ پفک و...
-
پریشانی
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 15:03
به یکباره چشم برگشودن و دنیای زشت را بدیدن گوش بر سرزنش ها نهادن سر به زیر از شرم انداختن در جوانی از خلق گریختن به گوشه ای خلوت گزیدن دست بر جیب خالی گذاشتن به پرسه ها امید گماشتن دوستی با حسرت نگریستن چشم هایش بر اشک گریستن قسم به داشته ها خوردن داشته های تو بی فایده بودن در خیالات خام چشم بستن و در یک رویا گم گشتن...
-
قیامت
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 15:03
چه بلند می سازی خانه ات را سردر محله ی ویرانه ات را کم مانده است بعد از او می آید لرزه های بی امان می آید امن بساز خانه ی دلت را رها کن ویرانه ی تنت را خانه ی تن خراب خواهد شد چهره ها آشکار خواهد شد کم مانده است بعد از او می آید لرزش کوه و بیابان می آید رها کن چهره ات را ای پسر تو مردی نکن خود را دختر کم نفروش ای پیر...
-
بی بضاعت
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 15:02
بی بضاعت پسری، دانشجوی عصر جدید دوست داشت دختری را، و بر وصل او امید چونکه کاری نداشت و در جیب پولی نبود گفت والدین دختر، او را که قسمت نبود روزها گذشت و شنید پسر، که آوای دیگری از پیری علیل و سیه روی و پر هوس، خبری که به زور سکه و سیم و زر خواست هوسی با دختری جوان و زیبا و سیه چشم وصلتی تا که فهمید آن دختر عشق او...
-
وصال رویائی
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 15:02
نمی دانم! نمی دانم کدامین رود کدامین روز کدامین لحظه ی مسدود مرا به تو خواهد رساند من قایقی ساخته ام قایقی از پوست تن جنگل و در ساحل جزیره ی متروکی که از دل تنهای من هم تنهاتر است در انتظار موج بی بازگشتم اینجا خوشبخت نیستم خوشبخت نیستم، خوشبخت نیستم گرچه انسانی نیست که مروارید دل مرا از من بگیرد سایه ای جز سایه ی...
-
این دو روز زندگانی
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 15:01
این دو روز زندگانی با ما سر سازش نداشت گرگ و گوسفندِ این بازی گویا فرقی نداشت آسمان بارید اما بارش آن سودی نداشت این زمین حاصلخیز بود مردم بذری نکاشت قصه ی لیلی و مجنون خریداری نداشت سوگلی قصه ی ما رنگ و بویی نداشت آسمان پرستاره بود زیباییش تا نداشت هیچ چشمی به دیدار او شتاب نداشت دفتر شعر من هیچ ورق سفید نداشت هیچ...
-
Your Eye
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 15:01
i remember a day you told me a way من به یاد دارم روزی را تو به من گفتی راهی را with beautiful eyes and distracted lips با چشمان زیبا و لب های پرشان another way for life to next of this life راهی دیگر برای زندگی برای ادامه ی این زندگی you read into my eyes i like your heart size تو در چشمان من خواندی من اندازه ی قلب...
-
پاره پاره
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 15:01
و چه خنده دار است بی پولی من برای تو که نمی دانی از احوال من در این فکرم که اگر جای من بودی باز نماز می خواندی در سجاده ی من سجاده ی من پاره پاره است شکل پیرآهن تازه کهنه ی من تا کنون شب گرسنه خوابیده ای شکل خواب های همیشگی من چه بوی خوشی می دهی نیست مثل بوی تنپوش من پوست تو تر و تازه است و سفید نیست مثل پوست زبر تن...
-
من کسی را دوست دارم
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 15:00
من کسی را دوست دارم که خیلی زیباست خیلی مهربان است و خیلی دوست داشتنیست چون همیشه کنار من است چون همیشه مرا دوست دارد او کسیست که مانند هیچ کس نیست مانند فرشته ها نیست مانند مادر نیست مانند داود نیست مانند مهدی نیست حتی مانند او مانندی نیست او برای من کافیست می دانید! به زودی پیش او خواهم رفت گویا هنوز زود است می دانم...
-
شهادت تو
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:59
شروع به نوشتن کن درون غربت تن خود همه ی دنیا غربت است برای افکار بزرگ تو ای کاش گلی داشتم شکل گل های بهشت تو و تو چه می دانی از من درون تو من خواندم شعر تو را از نگاه عاشقانه ی تو در آن نگاه قبل از رفتنت از لغزش قطره اشک تو بغض کنم تا تولد دیگر از شهامت در شهادت تو دکلمه ی این شعر را می توانید با کلیک روی دکمه ی زیر...
-
دور آخر
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:59
قسم به تاریکی شب ها قسم به تاریکی دل ها به جیب های خالی من پیش تو به جیب های خالی تو پیش من به بغض های نترکیده در عقده هایمان به اشک های نخشکیده در گریه هایمان به دل خوشی های اعتباری ما به مستی های نخورده ی ما به داستانک ها و پستانک ها به فهم تو از شعر های ما به نجوای عاشقانه ی یک مرد به تحمل تو در امتداد یک درد به...
-
خسته شدم
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:59
من دیگه امید ندارم از همه دنیا بیزارم از تمام لحظه هایی که کنار تو ایستادم تو برام قصه می خوندی از فرشته های زیبا من همیشه توی قصه از فرشته های دنیا ولی اما دیگه دیره چون فرشته هم دلگیره شاید از بس پیش من بود دل اون داره می گیره شاید هم قصه دروغ بود قصه خون خیلی شلوغ بود خلاصه دنیا رو ساختیم توی اون دلا رو باختیم حتی...
-
در ستایش خدا
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:58
تو به خود بهتر نگاه کن تا خدای را ندیده ای دوباره نگاه کن بر گدا که می گذری طعام عطا کن بی پرده رد شو آرام گذر کن خدای بزرگ است ببین جهان را آفرینش این گیتی نهان را سری نهاده است در گذر از گدا، گدا نیز وسیله ایست آشکارا آنکه شب را به صبح رساند و و روشنی را بر تاریکی همان که لیلی و مجنون را ساخت داستان دو عاشق کوکی بین...
-
بی بازگشت
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:58
بعد اون حادثه مرگ تو حالا تنها ترینی چقدر دلت شکسته تو حالا غمگین ترینی هنوزم گریه می کردی خیلی روزا رو شکستی شدی مثل دختری که لب غصه ها نشستی زرق و برق دنیا دیگه واسه تو معنا نداره غم و غصه ها واسه تو دیگه اندازه نداره چی میشد بشه دوباره روزای خوب بهانه روزی که شدی عاشق تو فقط به یک اشاره تو هنوزم توی رویات اونو پیش...
-
تو که رفتی
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:58
تو که رفتی تمام شد آسمان دیگر نبارید عمر من تباه شد چشمان من اشک بارید تو که رفتی یک روز گلهای من پژمرد روز دیگر رد شد آرزوهای من افسرد تو که رفتی لحظه برای من تاریک شد راه رسیدن به عشق برای من باریک شد تو که رفتی پشت سرت حرف های بد بود مردم می گفتند حرفهای آنها فقط تهمت بود تو که رفتی هدیه من برای تو ناتمام بود هدیه...