-
به ابلیس
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:47
همه تعظیم کردند نه به آدم به دستورش به دستور آن خدایی که نیست همتایش تو تعظیم کردی به ذاتت که بود آتش ندانستی که آتش تعظیم کرد به خدایش آب و باد و خاک آتش بنده اند خدا را پیوسته در عبادتند ذات بی مثال کبریا را بنده را بندگی لازم است نه خطا تو خطا کردی اما بازگشتی باز به جفا من ز خاکم خاک بنده است من نیز بنده ام خاک...
-
شاپرک
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:46
شاپرکی که روی شاخه ی تن من نشست به من آموخت می توان در میان مردارها زنده بود من و تنهایی یک شهر غریب و شاپرکی به اندازه وسعت دید چون به زیبایی آن خیره شدم همه ی مردم شهر جمع شدند تن من چون چوب، خشک چشم از دیده پر نور و دلم در التهاب بود همه ی مردم شهر دیدند همه ی مردم شهر دیدند دیدند دیدند که من و تو از آن چشمه ی پر...
-
بی خوابی
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:46
شب از نیمه گذشت امشب همه خوابند مثل هر شب شبیه هر شب دیگر نمی آید سراغم خواب کمی با خود سخن گفتم و در رویا سفر کردم در آن رویا که هر شب را بدون تو سحر کردم که گویا صبح نخواهد شد با خدا خلوت کردم نماز صبح چه شیرین است که با چشمان خواب آلود همه شادند ولی امروز شبیه هر شب من بود خدا گوید اگر روزی چه می خواهی بگو ازمن...
-
میهمان
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:46
چشمانم را به تو هدیه خواهم داد تا به مقصد که رسیدی با آن بنگری خدا را من با تو خواهم دید می دانم ، میدانم ، می دانم به راه پری ها را خواهی یافت که تاج خوشبختی حمل می کنند و تو در آن دید اسراف مکن که خیلی ها آرزوی دیدن آن را دارند به پری دریایی که رسیدی در غرب از آب اقیانوس آن جرعه ای بردار من به تو دستانم را خواهم...
-
مغرور
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:45
تو را دیگر نمی خواهم تو بی اندازه بد هستی مرا عاشق کردی اما به فکر دیگری هستی نمی دانی که شب ها را بدون تو نمی خوابم همه دیوار خانه را به عکس تو می آرایم تو بی اندازه بی رحمی دل من درد دارد بدون تو هر جا باشم به راه تو چشم دارد تو را دیدم که پژمرده تو بی اندازه مغروری دلت را او شکست اما به پیشم برنمی گردی دکلمه ی این...
-
یه خواب
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:45
مثل بستن دو چشمات و تنفس عمیقت در بلندی یه قله به زیر پا یه دریا مثل شل کردن اعضا و سقوط به ته دریا مثل احساس پریدن بعد از آن چیزی ندیدن مثل احساس یه پرواز لمس آسمان و آواز دکلمه ی (نجوا) این شعر را می توانید با کلیک روی دکمه ی زیر دانلود کنید: حجم: 784 KB فرمت: MP3
-
گل تشنه
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:45
وقت آب دادن گل هاست، گل من طاقت ندارد تو نگو که آب نداریم، تشنه است باور ندارد تو برو، مرا خبر کن، وقت جان دادن گل ها طاقت دیدن ندارم وقت التماس گل ها تو بیا ببین که عشق را گوشه ی باغ خشکیده که زنبور آب می آرد برای گل پژمرده تو ببین شاپرک ها را، با زبان خشک روزه بال بال می زنند باد را برای گل تکیده و خدا نظاره دارد تک...
-
دم آخر
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:44
(در سیاهی شب ، درون خانه ای سرد، پشت مانیتوری خسته ، دلتنگی های تو را می نویسم، ) تو عاشق منی که از تو دور گشته، در جستجوی تو از تو گم گشته ، نوازش دست لای موهایت، ددی گفتن های بعد از تکرارت ، دلارهای تا نشده در جیب هایت، شاید هم کمی بعد از سر درد هایت ، ای کاش شب تمام نمی باید شد، ای وای آفتاب درآمد پایان دیدار شد ،...
-
به تمام معنا درگیرم
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:44
به تمام معنا درگیرم مث اوقات سخت بی پولی گوش دادن به آهنگ جدایی مث ترک زن از ناچاری به تمام معنا درگیرم مث درگیر شدن من با تو روی میز استکان را نگاه مث تنهایی و یک حس شوم به تمام معنا غمگینم مث غمگینی یک دیو وحشی که هنوز عشق جان می دهد مث دیدن یک رگ سفید به تمام معنا بیدارم مث احساس مکیدن یک سیگار نوشیدن جرعه ای از...
-
به دیدارم نیامد
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:43
من برایت شعر نوشتم او به دیدارم نیامد هیچ ندانست که دل من هیچ به دنبالم نیامد من که عاشق تو بودم تو به دنبالم نیامد هیچ نشانی از تو گویا تا به دیدارم نیامد من نمی دانم چرا شب خواب به چشمانم نیامد فکر تو هرگز از این دل تا به بی راهه نیامد اما تقصیر کسی نیست که به دیدارم نیامد ساده بودم ساده هستم او به دیدارم نیامد با...
-
دنیای کوچک
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:42
دنیایی که من دیدم کفاف این دل تنگ را نمی کند او فقط دل را تنگ می کند حتی آسمان ها هم با دل من نمی سازد که در زیر باران به هیچ عشقی دل نمی بازد تشنگی من را دریاها توان سیراب ندارد جز در سجود، آب به حلقوم من راه ندارد به بانوان زیبای شهر بگو دل من اسیر عشق زمینی نمی شود انتظار مرا نکشند که این دل برای آنها عشق نمی شود...
-
گریزان
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:42
با تمام آرزوها که خفته در گور شدند با تمام رویاهای جوانی که مغلوب شدند قسم به حس سرکوب گر بی احساس به قاتل باغ های پر از یاس قسم به درگیری این جسم با روحم به سادگی های گذشته از وجودم با تمام وجود دچار حس تنگ شدم دچار احساس ماهی در تنگ شدم قسم به تاریکی های شب که ترس دارد که درون خود انبوهی از شرم دارد قسم به پاییز که...
-
مولا علی
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:42
من به اذن ربّ عالم به برترین از جنس آدم می نویسم دو سه خطی از مولا علی عربی واژه های عذری ندارند قدرت بیان ندارند در وصف جمال مولا باعث خلقت اولا هر کس عاشق خدا شد او علی را بشناسد از خدا، خدا شناسد آن که عشق را بشناسد خوش به حال سجده گاهی که در آن دیده گشودی که تو از نام خدایی علی مرد بی همتایی که تو دیده ها تر کردی...
-
جنگلِ کلبه
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:41
گویا امشب پری ها میهمان خانه ی ما خواهند بود من برای آنها از باغچه نور می چینم و تو در کنار کلبه ی چوبی مرا فریاد میزنی که امشب فرشته ها نخواهند آمد در جنگلٍ خانه ی ما،خورشید نمی آزارد و پرنده ها جز غزل نمی سرایند و کسانی جز فرشته ها را نخواهی یافت که آنها در خانه ی چوبی خوشحالند در کنار درخت بیدی که سر به فلک کشیده...
-
درخت من
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:41
درخت سیب درخت پیر درخت مادربزرگ درخت خانه ی ما او مرا به کنار درخت سیب برد و من کودک و درخت مهربان بود طناب به شاخه هایش بست و مرا به تاب بازی عادت داد درخت مهربان درخت صبور درخت خدا و من هر روز به شانه هایش آویزان بودم و در هر اوج به خدا نزدیکم می کرد من به چهره ی درخت نگریستم و اشک بر چشمانم نازک شد و فریاد زدم که...
-
نقاب به صورتان
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:40
همه به صورت نقابی دارند از جنس پوست با تو ام ای رفیق خبر نداری از دوست او را که بسیار دوست داشتم رها کردم وقتی که از پشت نقابش اندکی نظر کردم مگر خبر نداری که چشمانم بی تاب شدند از دیدن چهره های حیوانی گریان شدند در این دنیا شبها زندگی وحشتناک است به وقت صبح دیدن مردم دردناک است *** ای کاش در جنگی زیبا کلبه ای داشتم...
-
یکی عاشقم بود
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:40
جَوون تر که بودم یکی عاشقم بود منو که نمی دید دلش می گرفت زود می گفت خیلی وقته دلم پا به پاته می گفت هر جا باشی نگاهم به راته منم بچه بودم دلم پُرتنش شد بهش اینو گفتم اونم باورش شد خلاصه نشستیم یه رویا کشیدیم واسه زندگیمون چه خوابایی دیدیم به هم قول می دادیم که باهم بمونیم تا هر جا که می شه تا هر جا بتونیم ولی من...
-
مهدی و یاران
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:39
بعضی ها اسمت را بردند ندونستند تو کی هستی بعضی ها حتی نخواستند بدونند بهر چه هستی خیلی اند اونا که میگن دوست دارن بیای از غیبت ولی وقتی تنها هستند می کنند پشت تو غیبت بعضی ها با اسم و رسمت واسه خود دکان دارند الکی میگن واسه تو قصد سرباز دارند ولی تو این همه بدها بعضی ها اخلاص دارند بــــرای ظــهـور آقــا قصـــــد...
-
گل من
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:39
شاید از تمام هستیم جز یه شاخه گل نمونه شاید این روزها نزاره جسم من زنده بمونه شایدهم مثل یه درویش کنج یک دیوار بپوسم که اون لحظه آخرین یادگاریتو می بوسم تا به اون روز که بیایی چشم به راه تو می مونم یه روزی عاشق نبودم ولی الآن خوب می دونم راستی اون شاخه ی گل که گفته بودم، آب نداره گفته جون نمیده تا که برسه دست ستاره می...
-
اسیر دل
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:38
می دونم که دیگه دیره/عجل هر دو رسیده/من که زودتر از تو مردم/تو گفتی قیدمو زد او/ندونستی که اسیرم/به اجبار دارم می میرم/تو هم که ایستاده مردی/توی چنگ وحشی دیو/تنت رو به کی سپردی/وقتی که پیشت نبودم/من و تو روحی نداریم/توی جسمی که می بینند/روح ما عاشق هم بود/واسه اینه که رها شد/بزار با جسم من و تو/هرکی می خواد تا...
-
سخن از نور
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:38
سال ها گذشت و من افسار شیطان بریدم رها گشتم، با چشم دل دیدم که مجنونم بعد از آن تازیانه های دیگری می خوردم شلاق به دست شیطان بود ولی باز نمی گشتم گر چه تنی شکسته و آهی در بساط داشتم چون به چشم دل نور می دیدم باز نمی گشتم در سپیده دمی که افق چشم را نوازش می داد به گوش دل شنیدم صدایی که دل را پرواز می داد آه، صدای که...
-
دوری تو
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:37
چه کنم؟! از بس دلم گرفته از دوری تو شعر می گم شاید آروم بشم از سوری تو تو که رفتی دل من طوری شکست که کسی لای شکسته هاش نشست واسه اینه که دلم خوب نشده خوب چی بگم دوباره عاشق نشده بعضی شب ها خواب به چشمام نمیاد بی خودی بهونه می گیره کسی که نمیاد ولی بعضی شبا اونقدر دل من بغضی می شه که خدا روح منو می بره جایی که دلم آروم...
-
دیوار فاصله
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:36
از عشق زمینی نمی نویسم دیگر از هیچ طبیبی نمی نویسم از آن روز که سیاه و سفید در هم آمیخت از آن روز که دخت همسایه خود را آویخت از آن روز که آیینه ها طرد شدند پشت دیوار سایه ها گم شدند و از آن روز که تمام شد صدای خاطره ها تباه شد تو مرا نمی خوانی؟! من هنوز زنده ام در پشت دیوارها در جامه ای پوسیده ام هر جا را می نگرم...
-
دنیای پری ها
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:36
دریچه ها باز می شوند کلید آن ایمان است مادرم می گفت به من در باغ روی سکوی کنار پنجره تکیه زنان به میله های زنگ زده می نگریستیم به پرواز به دشت پوشیده از لباس آواز بوی خدا می داد آن ساز در آن شب بود پس از آن در شبی دیگر به خواب دیدم دری پیدا بگفتا باز کن تو ای زیبا شنیدم من سخن ها همی می گفت بگشای دری از درها دری دیدم...
-
چگونه می پنداری انسانی
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:35
چگونه می پنداری انسانی آه، چگونه می پنداری که تو انسانی آنگاه که کوبه های تبر تو هنوز پای درختان را ساقط کرده آنگاه که تیر سرکش تو گلوی آهوی بیشه زار را دریده چگونه می پنداری که تو انسانی آنگاه که خشاب به سلاح گذاشته ضامن به رگباری آنگاه که بوی لجن می دهد هر نفس از حلقوم تو به اخباری چگونه می پنداری که تو انسانی آنگاه...
-
یا حسین من گنه کارم
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:34
یا حسین عرض سلام دارم چند بیت در وصف شما دارم من گنه کار بودم و آشفته حال عمر می گذراندم همچون شغال تا که دیدم روزی عاشورا بود بیدق و پرچم تو برپا بود مردمی که بر سینه و سر می زنند یا حسین گویان فریاد می زنند اندکی با خود به اعماق وجود فکر کردم به معنای سجود تا که فهمیدم بازنده منم شرمسار نفهمیده منم پشیمان گشتم از...
-
کودکی می آید
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:33
صدای زوزه ی باد می آید آهسته و آرام کودکی می آید وای، چرا چشمانم تیر می کشد چگونه تصویر ناگهان پیر می کشد من پشت پنجره ی کلبه ی تنهایی تو روبروی دشت بی نهایت رویایی پنجره را می بندم در باز می کنم تو را از روبروی در آواز می کنم تو جواب نمی دهی، ناز می کنی مرا با صدای انس، آواز می کنی در می بندم، به آیینه روان می شوم...
-
روستای تنهایی
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:30
به فکر یک روستا هستم که سر به فلک کشیده باشد مردمان کمی باشد مردمکان نیز باشد به فکر چرخ آسیابی که بچرخد به قدرت آب و من نظاره گر باشم آن سوی مرداب روی یک شاخه گل نیلوفر پروانه خواب می بیند کنار بید کهن سال کهنه سواری جان می دهد بگو نیایند از دیار ماشین از دیار دود و خشم و آهن دیار ما هنوز بوی خدا می دهد بگو نیاید دیو...
-
جدایی گل
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:30
عکستو رو آب می بینم/شبا که بی تو می شینم/من و ماه و چند ستاره /غیر از این چاره نداره شاید اون روح تو بوده /شاید هم چیزی ندونم/بعد تو جدایی سخت شد/مثل یک گوله ی مرگ شد تو که رفتی روز بعد شد/دلها سرد و هوا بد شد/یکی خندید یکی مرد و/ یه نفر دیونه تر شد تو نفهمیدی که من هم هم صدای تو نبودم/تو که خوب بودی من اما مثل تو...
-
الکی
یکشنبه 30 تیرماه سال 1392 14:30
یه خونه ی کوچیک دارم با یه قلم پنجره ای که وا میشه به سوی غم صبحا سر یه کاری ام برای نان شبا می شینم پای این دفترِ جان هی میگم از روزایی که تکراری اند از ذهن هایی که از همه فراری اند یه روز یه شعر از دختری که غرق میشه فردا یه شعر از سفری که سر میشه حال زیاد خوشی ندارم، شاکی ام وقتی نماز می خونم خیلی عالی ام تنهام و...